avaava، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره
وبلاگم:)وبلاگم:)، تا این لحظه: 13 سال و 14 روز سن داره
نوشتن خودم توی وبلاگم^^نوشتن خودم توی وبلاگم^^، تا این لحظه: 3 سال و 25 روز سن داره
طوطی ام طلا 💛طوطی ام طلا 💛، تا این لحظه: 4 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره
🖤بلینک شدنم💗🖤بلینک شدنم💗، تا این لحظه: 3 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره
💜آرمی شدنم💜💜آرمی شدنم💜، تا این لحظه: 3 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره
💗فوراور شدنم💟💗فوراور شدنم💟، تا این لحظه: 3 سال و 14 روز سن داره
💙مای شدنم💜💙مای شدنم💜، تا این لحظه: 3 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره
💛مومو شدنم💜💛مومو شدنم💜، تا این لحظه: 2 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره
🖤نورلند شدنم💜🖤نورلند شدنم💜، تا این لحظه: 2 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره
💗Friendship With Lisa💜💗Friendship With Lisa💜، تا این لحظه: 2 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره
🤍آی آر تروپر شدنم💙🤍آی آر تروپر شدنم💙، تا این لحظه: 2 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره
💙Friendship with Nasrin💛💙Friendship with Nasrin💛، تا این لحظه: 2 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره
🖤اوربیت شدنم🤍🖤اوربیت شدنم🤍، تا این لحظه: 2 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره
❤Friendship with Bahar💛❤Friendship with Bahar💛، تا این لحظه: 2 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره
💜Friendship with Sana❤💜Friendship with Sana❤، تا این لحظه: 2 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره
Creative destructionCreative destruction، تا این لحظه: 2 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره
JinHeeJinHee، تا این لحظه: 2 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره
هتل هایدویهتل هایدوی، تا این لحظه: 1 سال و 10 ماه سن داره
🤍آلفا شدنم💙🤍آلفا شدنم💙، تا این لحظه: 11 ماه و 24 روز سن داره

Avas memories

(:

اندر احوالات آوا خانوم؛ از ابتدا تا به امروز (از زبان بابا)

سلام دختر عزیزم نمی دونم الان که داری این مطلب رو میخونی چند سالته و کجا هستی. ولی امیدوارم خوشحال و موفق باشی. این اولین مطلبی هستش که میخوام درباره تو اینجا بنویسم. البته قبلاً تو فیسبوک واست مطلب زیاد نوشتم ولی میخوام مثل مامانیت منم اینجا مطلب بنویسم. البته ببخش که دیر شروع می کنم ولی امیدوارم بتونم مطلب قشنگی بنویسم که هم برای تو شیرین باشه و هم یادبودی باشه از خاطرات گذشته من و مامان. سلام دختر عزیزم نمی دونم الان که داری این مطلب رو میخونی چند سالته و کجا هستی. ولی امیدوارم خوشحال و موفق باشی. این اولین مطلبی هستش که میخوام درباره تو اینجا بنویسم. البته قبلاً تو فیسبوک واست مطلب زیاد نوشتم ولی میخوام مثل مامانیت منم اینجا مطلب ...
20 آبان 1390

انتخاب نام طلا خانوم

 دختر نازم بزار بهت بگم من و بابادارا چه اسمهایی برات انتخاب کرده بودیم و در آخر اسم قشنگ تورو    چی گذاشتیم.                             اولین انتخابمون دارینا  ب ود که بابات خیلی دوست داشت و میگفت  ترکیبی از دارا و نجمه میشه ولی خب زود کنسل شد. دومین انتخابمون دریا بود که اونم کنسل شد. و اما سومین و آخرین انتخابمون که 1 ماه پیش بود اسم زیبای آوا بود که خیلی خیلی به دل من و بابایی نشست. دخترنازم امیدوارم که تو هم اسم قشنگت و دوست داشته باشی طلا خانوم من. &nbs...
20 آبان 1390

شروع دوباره و مرور خاطرات

سلام فرشته کوچولوی من باورم نمیشه زمانی که تصمیم گرفتم این وبلاگ و برای تو نازنینم درست کنم تو توی شکم مامانی جا خوش کرده بودی وحالا که دارم این مطالب و برات مینویسم شما 77 روزه هستی و توی گهوارت کنارم خوابی                                                                  ببخشید میدونم تنبلی کردم و این مدت هیچ چیزی برات نن...
20 آبان 1390

خاطره زایمان

روز 2 شنبه صبح مورخه 3 مرداد 1390 ساعت 6.5 الي 7 قرار بود بيمارستان باشم. شب قبل هم كه درست نخوابيده بودم ساعت 5 صبح بيدار شدم و آروم آروم حاضر شدم ازشب قبل ساك وسايل خودم و آوا روگذاشته بودم. ساعت 6 بود كه به همراه دارا و مامانش و مامان خودم راهي بيمارستان شديم و چون ساعت عمل مشخص نبود قرارشد بعد از مشخص شدن خواهرم و زن داداشم و... بيان بيمارستان. وقتي رسيديم بيمارستان خلوت و آروم بود سريع رفتم بخش و دارا و مامانش پشت در ماندن و ...   ادامه مطلب رو پیگیری بفرمایید.   روز 2 شنبه صبح مورخه 3 مرداد 1390 ساعت 6.5 الي 7 قرار بود بيمارستان باشم. شب قبل هم كه درست نخوابيده بودم ساعت 5 صبح بيدار شدم و آروم آروم حاضر شدم ازشب قب...
20 آبان 1390

دومین ماه زندگی آوا خانوم

آوای عزیزم  دومین ماه زندگی عزیز دلم هم سپری شد.عشق مامان تو این مدت هنوز هم دلدردات و بیقراریات ادامه داشت شبها تا ساعت 3-4 بیدار بودی و بیقراری میکردی. فدای اون دل کوچیکت برم عزیزم ولی خب هیچ کاری نمیتونم بکنم میدونم دختر قوی ای هستی و تحمل میکنی گلم. عزیزم هنوز هم دستات و مشت میکنی و حاضر نیستی مشتهای کوچیکت و باز کنی.           آوای عزیزم    دومین ماه زندگی عزیز دلم هم سپری شد.عشق مامان تو این مدت هنوز هم دلدردات و بیقراریات ادامه داشت شبها تا ساعت 3-4 بیدار بودی و بیقراری میکردی.   فدای اون دل کوچیکت برم عزیزم ولی خب هیچ کاری نمیتونم بکنم میدونم دختر قوی ای هستی و ت...
20 آبان 1390

اولین ماه زندگی آوا خانوم

اولین ماه زندگی تو دختر گلم علیرغم تمام سختیها و بیخوابیها بسیار شیرین بود. شاید هنوز نتونسته بودیم حضورت و در کنارمون باور کنیم ولی تو بودی تو  فرشته کوچولویی بودی که زندگی تو این دنیا رو در کنار ما آغاز کرده بودی                                                                        &n...
20 آبان 1390

واکسن 2 ماهگی

یک شنبه 90/7/3 صبح زود بیدارشدیم و با بابادارا رفتیم بهداشت برای زدن واکسن.یک کم استرس داشتم چون همه میگفتن خیلی سخته و اذیت میشن و تب میکنند. اول قد و وزنت اندازه گرفتن   وزن  5/200                 قد 60 موقع زدن واکسن شمارو دادم دست بابایی چون خودم دل نداشتم ببینم                          بابایی شمارو گذاشت روی پاهاش خانم پرستار اول قطره فلج اطفال رو بهتون داد بعد موقع زدن واکسن که شد بابا دارا داشت پاشو تکون میدا...
20 آبان 1390

سومین ماه زندگی آوا خانوم

توی این ماه کم کم از اون دوران نوزادیت فاصله گرفتی و هوشیارتر و عاقل تر و بازیگوش تر شدی                                                                             علاقه زیادی به صفحه بازیت و سگ رنگارنگت داری و باهاشون بازی میکنی و سرگرم میشی توی صفحه بازیت حسابی دست و پا میزنی یک بار اومدم دیدم چرخیدی رفتی زیر یکی از حلقه های صفحه بازیت و همینجورکه آویزون بود داری میخوریش. درمورد خوابت بگم که یک هفته ای همچنان دل درد...
20 آبان 1390

دومین سالگرد نامزدی مامان نجمه و بابادارا

دیشب یعنی شنبه 90/8/7 دومین سالگرد نامزدی من و بابایی بود.  (بابا: 8.8.88) آره گلم دوسال از نامزدی من و بابایی گذشت  و امسال تو درکنارمون هستی فرشته کوچولویی که لحظه های شیرینمون و برامون شیرینتر میکنه و چه زود این دو سال گذشت خداروشکر که الان تو رو کنار خودمون داریم دیشب بابایی ما رو شام بردن رستوران سنتی قوام    من تا حالا نرفته بودم ولی میگن بهترین رستوران بوشهره اونجاشمارو گذاشتیم توی ساک حملت و خدارو صدهزار مرتبه شکر دختر خوب و عاقلی بودی و اصلا گریه نکردی تا ما راحت شاممون و بخوریم قربون تو دختر خوبم برم که اذیتمون نکردی.   من میگو پفکی و بابایی کباب بلدرچین سفارش داد ایشالا سال دیگه توهم میتونی با ما ...
20 آبان 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Avas memories می باشد